یادش بخیر آنروزها آنقدر به آسمان خیره مشدیم که ابرها خجالت میکشیدند و میباریدند

میباریدند تا که فردا روزی معلم دفتری که قرارا بود پر باشد از تمرین اما همجون قلبمان پاک وسفید بود را نبیند

میباریدند تا که روز بعد چشمانمان را که باز می کردیم به جای شنیدن اذان صبح اذان ظهر را میشنیدیم

میباریدند تا که مجبور شویم از سر شب تمام برنامه های جذاب شبکه ی همدان را تحمل کنیم تا بالاخره ساعت ۱۱ شب اعلام کند که فردا لازم نیست به آن خراب شده ای که هر روز میرفتیم برویم.

میباریدن تا آن معلم فیزیکمان به جای اینکه در طول روز با چندین جانور سر کله بزند در خانه بنشیند وبا خیالی آسوده آموزش تزیین هندوانه ببیند. 

میباریدندتا که نتیجه دهد آن همه دعا و شب زنده داری و  آن دو تومن ها که نذر مسجد سر کوچه می کردیم تا فردا تعطیل شود و در آخر هم آن را نمیدادیم . وچه مهربان بودخدایی که بدهیهایمان را به رویمان را نمی آوردو مثل حسن آقا بغال سر کوچه  نبود که به خاطر پول آن  ماست که نداده بودم آبرویمان را در محل برد انگار که ما یکی از عاملان اختلاس میلیاردی هستیم

 

وچند سالی بود که فراموش کرده بودم آن همه حال و هوا را  وعادت کرده بودم که در هر شرایطی همجون تراکتور به دانشگاه بروم

تا اینکه امشب خبرآمد که دانشگاه در مقاطع ورودی ۹۰ به بالا تعطیل است. وزنده شد آن حس نوستالژیک قدیم .لازم بذکر است که این تعطیلی دلیل نمی شود  که فردا را مثل قدیم  به درست کردن آدم برفی بپردازید زشته آقا دانشجویی خیر سرت. 

واینبار باریدند تا لازم نباشد صبح روز بعد در آن سوله ی نمور وتاریک بر سر آزمایشگاه با دانه های شن ssdشده  یه قل دو قل بازی کنیم تا خشک شوند. خدایا شب امتحان هیدرولیک هم یکی از این برفا نصیب کن.

واین است عکس العمل  افراد مختلف در این روز تعطیلی:

دانشجوی بوعلی :به خاطر این تعطیلی کلاسها  چشمانش از اشک پر است وغمگین است از اینکه استادش رانمی بیند با این حال گریه کردن راکنار می گذارد وبه زدن تستهای دروس تخصصی اش میپردازد چندی بعد گرسنه اش میشود  ولی چون  دانشگاه تعطیل است واز سلف هم خبری نیست با حسرت نگاهی به  ژتونش می کند ودوباره تست می زند

دانشجوی دانشگاه آزاد: از خوشحالی در پوست خود نمیگنجد دست فلانی را گرفته وبا هم به پیست اسکی گنجنامه می روند.

دانشجوی غیر انتفاعی: با شنیدن خبر تعطیلی مقاطع متوسطه پی میبرد که تعطیل  است .

استاد دانشگاه:مدتی است حقوقش رانداده اند به همین دلیل قبض گاز رانداده وگاز قطع است با سوزاندن برگه های میانترم خود را گرم میکند.به آدم برفی خندان داخل حیاط نگاه می کند و می گوید: اگه چیزخنده داری هست بگید ما هم بخندیم.

دانشجوی ترم یک:با زنگ زدن به آموزش وپرورش می خواهد بداند تعطیل است یا نه!

دانشجوی معماری:از منظره ی برفی پارک نقاشی میکشد وسپس آنرا رنگ می کند

دانشجوی پیام نور: سعی میکند ۱۰ صفحه از ۱۳۴۰ صفحه کتابی که هفته ی بعد امتحانش را دارد  بخواند.او بسیار سردش است چون به دلیل افزایش شهریه ی پیام نور  کاپشنش  را در یک حراجی فروخته است .

آنروزها ابرها میباریدند و ما خوشحال بودیم اینروزها ابرا ها میبارند ما هم میباریم....